غریب آشنا
  • غریب آشنا ( دوشنبه 87/8/20 :: ساعت 4:48 عصر)

    سراپا اگر زرد وپژمرده ایم
    ولی دل به پاییز نسپرده ایم
    چو گُلدان خالی، لب پنجره

    پر از خاطرات ترک خورده ایم

    اگر داغ دل بود، ما دیده ایم

    اگر خون دل بود، ما خورده ایم

    اگردل دلیل است، آورده ایم

    اگر داغ، شرط است، مابرده ایم

    اگر دشنه دشمنان،گردنیم!

    اگرخنجر دوستان ،گُرده ایم!

    گواهی بخواهید! اینک گواه:

    همین زخم هایی که نشمرده ایم

    دلی سربلند وسری سر به زیر

    از این دست، عمری به سربرده ایم.

    من هم شبی به خاطره تبدیل میشوم
    خط میخورم زهستی و تعطیل میشوم
    من هم شبی به خواب زمین میروم فرو
    بر دوش خاک حامله تحمیل میشوم
    من هم شبی قسم به خدا مثل قصه ها
    با فصل تلخ خاتمه تکمیل میشوم
    قابیل مرگ، نعش مرا میکشد به دوش
    کم کم شبیه قصه هابیل میشوم
    حک میکند غروب، مرا شاعری به سنگ
    از اشک و آه و خاطره تشکیل میشوم
    یک شب شبیه شاپرکی می پرم ز خاک

    تصویر

    در آسمان به آیینه تبدیل میشوم

     



  • کلمات کلیدی :


  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    دعا میخوام
    کربلا
    ارگ بم
    سمتی که آسمان و زمین می خورد به هم
    رفتم و شد
    دعا
    به یاد دو استاد مهر
    سنگ
    یه حرفایی همیشه هس
    دعای تحویل سال به زبان پارسی
    آه ها...
    تن بی سر
    بال های کودکی
    پنج سال
    اصلا دلم تنگ نشده
    [همه عناوین(109)][عناوین آرشیوشده]